Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

اندر مصائب بعضی جمع‌های ایرانی

يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۲۴ ق.ظ

چند وقتی بود که فکر می‌کردم شاید در این مدت، احتیاط و اجتنابم در برخورد با بعضی جمع‌های ایرانی، زیاد از حد بوده است. امشب در جمعی قرار گرفتم که مطمئن شدم که در همه این سال‌ها کار درستی کرده‌ام که در رفت‌و‌آمد با ایرانی‌ها با احتیاط بوده‌ام. 
با لیلا و احسان به خانه دوست مشترکی دعوت شدیم که خودش از ایرانی‌های نسل دومی است. این دوست مشترک، پدر و مادر پارتنرش، پدر خودش و یک زوج ایرانی دیگر را هم دعوت کرده بود. من تنها فرد محجبه جمع بودم. از همان اوایل، تکه‌ها از جانب پدر پارتنر میزبان شروع شد. تکه در این جمع‌ها اینطوری است که وسط یک بحث بی‌ربط شروع می‌کنند مثلا چیزی راجع به مسلمان‌ها گفتن. بعد از پیامبرت و بقیه آدم‌هایی که فکر می‌کنند تو بهشان ارادتی داری با الفاط زشتی یاد می‌کنند. بعد با مشروب نخوردن و حجاب داشتنت، شوخی می‌کنند. بعد که می‌بینند تو سکوت می‌کنی و از واکنش اجتناب می‌کنی و وارد بحث نمی‌شوی، سر صحبت را با تو سر یک موضوع بی‌ربط مثلا نام یک ایالت شروع می‌کنند و وسط بحث، خیلی بی‌ربط حرف را به دین و خدا و دروغ‌گویی ناسا و وجود موجودات فضایی و هزار موضوع دیگر می‌کشانند، و ازت می‌خواهند که اطلاعات را بالاببری و به کنایه می‌گویند که خیلی از مردم ایران (بخوانید مذهبی‌ها) خرافاتی‌اند و چیزهایی که از نظر علمی ثابت شده را نمی‌دانند! و این می‌شود شروع یک تفتیش عقاید.
 این بنده خدا البته خیلی داغان بود: ربط و یابس را بر سر موجودات فضایی و ربات بودن ما و حیات در سیارات دیگر می‌بافت و به من می‌گفت علم فیزیک این‌ها را ثابت کرده و من که لابد در حد دبیرستان فیزیک می‌دانم و باید اطلاعاتم را بالا ببرم! وقتی در جوابش اشاره‌ای به تفاوت علم و شبه علم کردم و گفتم هیچ‌کدام از این مدعیات --حتی اگر معتقدان خود را داشته باشند-- از نظر علمی ثابت نشده‌اند، او تاکید داشت که این چیزها ثابت شده و سندش در یوتیوب هست! وقتی من گفتم که در یوتیوب از رمالی و جن‌گیری و هرچیزی پیدا می‌شود و این‌ها هیچ کدام «علم» نیست، بحث را کشاند به مسلمانی من! وقتی تاکید کردم که من ربط این بحث را به اعتقادات شخصی‌ام نمی‌فهمم و او باز هم اصرار داشت که بر مسلمانی من تاکید کند، پرسیدم: «شما مثل اینکه با این موضوع مشکلی دارید؟ من نمی‌فهمم که چرا دارم برای عقاید شخصی‌ام که سعی می‌کنم در بحث دخالت‌شان ندهم بازجوبی می‌شوم؟!» بعد طرف یک مشت مزخرفات دیگر به هم بافت که هیچ سر و تهی نداشت (مثل اینکه در اهرام مصر، نقاشی سفینه و آدم فضایی پیدا شده و ...) و من باز هم گفتم راستش نمی‌فهمم چطور بحث از سر نام یک ایالت به اینجا رسید. و او هم گفت که سیر بحث همین است و بحث کلا شاخه شاخه می‌شود؛ اینشتین هم اشعه ایکس را از شاخه‌به‌شاخه شدن حرف‌ها کشف کرده! گفت که طبیعی است که در حرف، همه بحث‌ها به دین و مذهب برسد. من هم آخرش لبخندی زدم و گفتم شاید هم شما از آدم‌هایی شبیه من خاطره خوشی ندارید و این فرصتی شده برای اینکه حرف‌هایتان را بزنید!
اووووف ... خدا وکیلی به عمرم یک‌باره در معرض این همه خزعبلات قرار نگرفته بودم! بدبختی این بود که لیلا و احسان جای دیگری مشغول صحبت بودند و داغان‌ترین فرد جمع در حالتی که نیمه مست بود مرا گیر آورده بود و من به احترام میزبان نمی‌توانستم محل را ترک کنم. تنها خوشحالی‌ام این است که توانستم محترمانه اعتراضم را به بی‌ربط بودن حرف‌های طرف بیان کنم.
موقع برگشت، احسان می‌گفت در همان چند دقیقه اول فهمیده که هدف بسیاری از سخنان، طعنه به من بوده و خیلی ناراحت شده. می‌گفت تو عادت نداری به این جمع‌ها چون مدتی ایران نبودی و ندیدی آدم‌های مدعی این‌چنینی را و در عین حال، در جمع‌هایِ این‌طوری خارج از ایران هم نبوده‌ای. 
نکته این است که وقتی تو ظاهری داری که تو را دین‌دار قلمداد کنند، هرچقدر هم حرف‌هایت را نخواهی ببری سمت تفاوت عقیده، هرچقدر هم غذایت را با آرامش بکشی و بخوری و صدایش را در نیاوری که چه می‌خوری و چه نمی‌خوری و نوشیدنی‌ات چه است، بعضی آدم‌ها دنبال بهانه هستند که بحث بر سر این‌چیزها راه بیاندازند. جالب ابنجاست که وقتی به طرف گفتم من بیشتر رفت‌و‌آمدم با غیر ایرانی‌هاست، گفت همه ایرانی‌ها این را می‌گویند و چقدر بد است که ایرانی‌ها هوای هم را ندارند! من هم گفتم فکر کنم دلیلش این است که در جمع‌های ایرانی، تاکید روی تفاوت‌ها خیلی بیشتر از شباهت‌هاست و همین آدم‌ها را از هم دور می‌کند.

شب سختی بود برای من. با همه اجتنابم از بحث، مورد بازجویی قرار گرفته بودم. از کسی که دوستش داشتم، با بدترین الفاظ یاد شده بود و بدترین تهمت‌ها به او زده شده بود و من با یادآوری چیزی که از اخلاق او شنیده بودم، تا جایی که توانسته بودم سکوت کرده بودم. با همه این‌ها خوشحالم که با وجودی که به نظر می‌رسید طرف مقابلم ناتوان از درک انسجام یک گفت‌و‌گوست، محترمانه اعتراضم را به شیوه‌اش بیان کردم. هرچند که به قول احسان و لیلا، طرف لمپن‌تر از این حرف‌ها بود و بعید است فهمیده باشد زشتی کارش را.

شاید امشب شبی بود که من باید احترام تاریخش را بیشتر نگه می‌داشتم و خودم را در این موقعیت قرار نمی‌دادم. اینکه در جایی قرار گرفتم که دوست نداشتم، این که در معرض چیزهایی قرار گرفتم که از نظر من، مرا از چیزهایی که اصل می‌دانم دور می‌کنند، می‌تواند یک دلیل داشته باشد که خودم خوب می‌دانمش. کاش، فقط کاش از آن راهی که به تباهی می‌رود، فاصله بگیرم.


  • ۹۷/۱۱/۲۱
  • دخترچه

نظرات (۳)

چقدر ‌ خوندنش خوب بود، انگار داری درد دل یک دوست صمیمی را می‌شنوی و درکش می‌کنی و برایش دعا میکنی ، دخترچه جان حس من به شما اینطوریست :)
پاسخ:
خیلی ممنونم و خیلی به من لطف داری. دیشب واقعا نیاز به درد دل داشتم برای همین تا سه شب داشتم می‌نوشتم ...
سلام دخترچه خانم
راستش من نه حجاب دارم و نه ارادت به هیچ دینی، اما منهم از معاشرت با هموطنان فراری ام. نمی دانم چرا تعریف بعضی از هموطنان مان از مفهوم فکر باز و مدرنیت و ... اینقدر وارونه است. جزو الفبای تمدن و تفکر باز تحمل تفاوت های دیگران است زمانی که به حریم آزادی دیگران لطمه وارد نمیکنند.
مصداقش در همین موقعیتی که شما توصیف کردید این می توانست باشد: اگر شما بخاظر حجاب خودتان پوشش دیگران را محدود می کردید، اگر منوی میزبان می باید بخاطر رژیم غذایی شما و نوشیدنی های مجاز شما تغییر می کرد، اگر زبان به شماتت دیگران باز می کردید که چرا اصول دین شان را رعایت نمی کنند، اگر در یک و بدوی شروع شده متقابلا توهین های شخصی می کردید و خیلی مثال های دیگر که می توانستند پیش کشیدن اینجور بحث ها را توجیه کنند.
به قول خودتان کسی که دارد زندگی خودش را می کند، بی سر و صدا عقاید و روش زندگی خودش را جلو می برد و به کسی چیزی دیکته نمی کند نمی دانم چرا باید اینطور مورد هجوم قرار بگیرد. 
همیشه از دور و نزدیک شواهدی می بینم - مثل همین تجربه ناخوشانید شما - که به من ثابت می کنند دوری گزیدنم از مهاجران ایرانی انتخاب درستی ست. آدم با اعصاب آرامتر و بدون حاشیه تر زندگی می کند.
امیدوارم حال تان الان بهتر باشد. آخر هفته تان خوش.
پاسخ:
سلام، خیلی از پیام دل‌گرم‌ کننده‌تان ممنونم. خیلی خوب مشکل بعضی از جمع‌های ایرانی را مطرح کردید. دقیقا نکته این است که من هرچه سعی می‌کردم بحث را به سمت موضوعات محل اشتراک ببرم و از محل کار و ابعادی از زندگی در این کشور حرف بزنم که به مراتب حرف زدن از آنها برایم جالب‌تر بود و زمینه‌های مشترک بیشتری می‌توانست داشته باشد، طرف سعی می‌کرد روی تفاوت‌ها تاکید کند و خط‌کشی کند. یک بار گوشت تعارف کرد و گفت بفرمایید خوشمزه است، البته حلال نیست. جالب این است که من هیچ تاکیدی نکرده بودم که حلال می‌خورم یا نه و غذایم را هم بی‌سروصدا کشیده بودم. در جوابش گفتم نه ممنون من کلا چیز چرب نمی‌خورم و تکه حلال نیستش را هم با یک شوخی جواب دادم. و او دوباره سعی می‌کرد توجه را جلب کند به حلال و حرام و حجاب من و مشروب نخوردنم ... .
راستش برای من چند درس بزرگ داشت این اتفاق: یکی اینکه من هم بیش از پیش مطمئن شدم که دوری گزیدنم از جمع‌های ایرانی بیجا نبوده. و دیگر اینکه یاد گرفتم وقتی طرف رسما دارد وارد حوزه شخصی‌ام می‌شود، با لبخند و محترمانه اعتراضم را نشان بدهم. اول مهمانی، وقتی که خیلی بی‌ربط و یک دفعه‌ای شروع کرد با الفاط بدی از کسی که من پیامبر می‌دانمش حرف زدن، من کار درست را سکوت می‌دانستم. اما وقتی رسما بحث را به تفتیش عقاید من می‌کشاند و من را بی‌آنکه هیچ حرفی از عقایدم زده باشم، متهم به خرافه‌پرستی می‌کند صرفا چون حجابی دارم و مشروب نمی‌خورم، باید متوجهش می‌کردم که این شیوه گفت‌و‌گو درست نیست. هرچند که بعید می‌دانم متوجه شده باشد، اما لااقل حرفم را زدم  و احساس حماقت نمی‌کنم از سکوت بیش از حد.
باز هم ممنونم از همدلی‌تان.
دخترچه تو هم عقاید مذهبی عمیقی داری که من فکر میکنم با مطالعه بوده و هم اینکه حقوق خوندی در سطح بین المللی، من دلم میخواد فقط بهم بگی چرا آنقدر قوانین اسلام در مورد زن ناعادلانه است، از دیه نصف و ارث نصف و 1/8 زن از اموال شوهر نسبت به 1/4 شوهر از اموال زن، حق طلاق و حضانت، حق شهادت و قضاوت، حق خروج از منزل گرفته و ....  تا ظالمانه ترینش که به نظرم چند همسریه، تا جایی که من یادمه تو خودت حق طلاق گرفته بودی، پس خودت میدونی که نقص وجود داره که اینو خواستی .....
خدا عادله خدا ظالم نیست پس چرا چنین تناقضی ما میبینیم.. ..
پاسخ:
والا من ادعایی ندارم که جوابی برای این سوالات دارم. تنها چیزی که خودم روز به روز بهش مطمئن‌تر می‌شم اینه که احکام اجتماعی اسلام خیلی بعیده که قرار بوده ابدی باشند. کمااینکه اکثر این مقررات حقوقی که از منابع اسلامی استخراج می‌شه احکام امضایی بودند و تایید عرف زمانه و یا جرح و تعدیل اون تا حدی که احتمالا اون زمان قابل پیاده‌سازی بوده (مثلا ایجاد حق ارث برای زن در حالی که تا پیش از اون زن اصلا ارث نمی‌برده).

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی