Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

ویولت بعد از تصادف از کار افتاد و سر کوچه پارکه. تئو که توی شهر دانشگاهم پارک بود بعد از تموم شدن کلاسها و موقع نوشتن تز دزدیده شد... دوچرخه ها رفتند و کلی حس خوب رو همراه خودشون بردند.

جشن فارغ التحصیلی انقدر سریع گذشت و ذهن کمال گرای من دنبال ایراد از خودم و نحوه حضورم گشت که شیرینی موفقیت نوشتن بهترین تز دوره کمرنگ شد.

و من در حسرت عکسهایی که نگرفتم و حرفهایی که با تک تک هم کلاسی هایم نزدم٬ ماندم.

بهترین سال عمرم با هم سختی هاش گذشت و من سرگشته این گذرم. شهری که عاشقانه دوستش داشتم٬ دور شد از زندگی روزانه ام. یاکوپو برگشت ایتالیا٬ تیکا برگشت اندونزی و فقط فضل برای چند ماهی در یکی از شهرهای مجاور خواهد بود. استادهام الکساندر٬ یورون و ویلم به راحتی تبدیل شدند به خاطراتی خوش. روزهای دانشکده و چای نعناهای من و اسپرسوهای یاکوپو و سیگارهای پی در پی اش٬ شیطنت های قضل و مهربونی های تیکا همه و همه شدند بخشی از گذشته ای که کودکانه برگشتش رو می خواهم. 

روز اول در دانشگاه جدید خیلی ناامید کننده بود. رفتم توی توالت و اشک ریختم و اشک ریختم. تمام روز به فضل و یاکوپو و تیکا مسج دادم و غر زدم از محیط جدید و شهری که هیچ دوستش ندارم.

کاش فردا روز بهتری باشد.

  • ۵ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۰۵
  • دخترچه