Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

روزهای معمولی

پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۰۴ ب.ظ

اینکه کیفیت کار و اعتماد به نفس من در دانشگاه و کار دوم انقدر با هم فرق دارند، از معماهایی است که هنوز برایم حل‌نشده است. اصلا الان طوری شده‌ام که اسم محل کار دوم می‌آید، پر از حس ناامیدی می‌شوم، البته که دو هفته بیشتر تا پایانش نمانده، اما ترسم این است که این حس نسبت به این بخش از زندگی‌ام ماندگار باشد.

کارگاه سرقت ادبی-علمی رو برگزار کردم برای دانشجوهای امسال. به نظرم خوب بود. تا آخر این ماه بیشتر در شغل فعلی نیستم. از اول اکتبر، کار اصلی‌ام در دانشگاه می‌شود تحقیق و در کنارش، کمی تدریس و راهنمایی پایان‌نامه. یک ماه فرصت همکاری با جانشینم را دارم. جانشینم، خانم وکیل باتجربه‌ای است که تصمیم گرفته وارد کار دانشگاهی شود. من سعی کردم همانطور که سمیر همه اطلاعاتش را سخاوتمندانه به من داد، من هم هرچه می‌دانم را در اختیار همکار جدید قرار دهم. خوبی‌اش این است که خیلی قدردان است از این بابت و خودش می‌گوید چیزهایی که باید ماه‌ها وقت صرف می‌کرد تا دستش بیاید را من در این مدت بهش گفته‌ام. امروز حتی گفت تازه بعد از ارائه من بهتر متوجه شده چرا ما آنقدر روی پرهیز از تشابه متنی تاکید می‌کنیم و الان می‌فهمد سختی کار برای دانشجوها در رعایت این مقررات کجاست. 

دیشب یکی از دانشجوهای پارسال که در جشن فارغ‌التحصیلی هم شرکت کرده بود ایمیل زد که کرونا گرفته و اولین علایمش چند روز بعد از جشن شروع شده! فعلا مورد دیگری گزارش نشده و از جشن بیشتر از دو هقته می‌گذرد اما خب به هرحال نگران‌کننده است. به خصوص که هرچه ما کارمندها مراقب بودیم و تذکر می‌دادیم، باز هم بچه‌ها رعایت نمی‌کردند. 

در مورد سفر به ایران خیلی دودلم. به شدت نیاز دارم پدر و مادرم را ببینم. اما می‌ترسم خود این سفر من، آنها را در معرض خطر ابتلا قرار دهد.

 

  • ۹۹/۰۶/۲۷
  • دخترچه

نظرات (۳)

منم اعتماد به نفسم در حوزه های مختلف فرق میکنه؛ اینکه چقدر خودم رو باور دارم هم همینطور... 

پاسخ:
:)

سلام دخترچه جان.🌷

چه خوب که دوهفته بیشتر نمانده از کار دوم.

و چه خوب که در دو هفته گذشته کس دیگه ای مبتلا نشده.

 

 

الهی به زودی و به خوشی پدر مادر رو ببینید🌷 

پاسخ:
سلام، ممنونم. :)
  • ذاهدِ پاکیزه‌سرشت
  • دودلی خوب نیست. دل را یکدله کنید و بروید. 

    پاسخ:
    آنقدر آسان نیست.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی