"صدایی از درون با من می گوید: شروع فصل بی رحم تنهاییست"
جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ
بی حوصله ام.
کار ناتمام زیاد دارم.
کارهای شروع نکرده هم لیست شان مدام طولانی تر می شود.
دلم برای ایران تنگ شده.
از اینکه آنقدر همکار توانست بهمم بریزد که اون لحظه نتوانستم یه جواب شسته رفته بهش بدم ناراحتم. (جوابش یک جمله بود که پیش فرضی که داشت بر اون اساس من رو محکوم می کرد غلط بود!)
با این اداهای همکار، می ترسم سر مرخصی ایران اومدنم، مشکل برام پیش بیاد و مجبور به چانه زنی بشم.
خسته ام.
خانه ام به هم ریخته است.
سردم می شود گاهی با اینکه هوا دیگر بارانی نیست.
گریه ام زیاد می آید.
توکلم کم شده.
گم شده ام انگار.
تیتر نوشت: کلاغ چارتار
- ۹۴/۰۶/۲۰