Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

عمه گی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ

حدود چهار سال پیش، وقتی هنوز ماهی کوچولو توی دل مامانش بود، و من در انتظار عمه شدن، یکی بهم گفت عمه ها مهربونن اما هیچ وقت برادرزاده ها اونا رو به اندازه خاله ها دوست ندارن. خب من خودم عمه نداشتم اما دیده بودم که خیلی از آدمها با عمه هاشون خوب نیستند. به هرحال، چون مامان و خاله خودم، عمه های خیلی محبوبی هستند برای برادرزاده هاشون، سعی کردم این حرفها روم اثر نذاره.

ماهی کوچولو ما بالاخره به دنیا اومد و من در کل سالی یک نوبت (از چند روز تا یکی دو هفته) می بینمش. با اینکه من اوایل، از همون راه دور، خودم را هلاک می کردم براش و این میزان شیفتگی در خاله اش وجود نداشت و حتی علنا می گفت که بچه دوست نداره، وقتی بالاخره خاله اش دیدش، شد طرفدار پر و پا قرص پسر کوچولو. و همه هم، از جمله برادر خودم، با  شگفتی زیادی از عشق بی بدیل خاله به خواهرزاده می گفتند و تحسین می کردند این عشق رو. خب منم کم کم به حاشیه رفتم و خودم هم به مرور دوست داشتنم رو کنترل شده تر کردم. چون نمی خواستم برایم توقعی ایجاد بشه که بعدا توی ذوقم بخوره. به مرور یاد گرفتم دوست داشتنم رو مشروط نکنم به واکنش ها و محبت هایی که دریافت می کنم. برادرزاده پسر مهربونیه، اما به دلیل کمتر دیدن من، من رو کمتر می شناسه. خب من هم از بعضی چیزها دلم می گیره. مثل اون بار که من ایران بودم و داشت با مامان بابا اسکایپ می کرد،  من رو که دید اسم زن دایی اش رو گفت (به جان خودم هم اسمم رو بلده هم قیافه ام رو میشناسه!). یا همین دیروز که از معدود مواردی بود که تو بغلم نشسته بود و ورجه وورجه نمی کرد و یهو محبتش گل کرد و دست گردنم انداخت و من گفتم: آخیششش حال اومدم. و اونم یکهو نگاهم کرد و اسم زن دایی اش رو گفت! گفتم من عمه دخترچه ام. خندید و با لحن شیطونی گفت عمه+ اسم زن دایی! شاید خودش هم خوب می فهمید که لج من در میاد!

اینا هیچ کدوم به این معنا نیست که من برادرزاده ام رو دوست ندارم. برعکس، خیلی هم دوستش دارم و سلامتی و عاقبت به خیریش برام خیلی مهمه. به این معنا هم نیست که برادرزاده ام با من بده، بلکه برعکس، خیلی هم با محبته ولی خب من رو قطعا نزدیکتر از زن دایی یا زن عموش نمی دونه (حالا نمی گم دورتر می دونه!). من البته نمی گم این عنوان ها به خودی خود تعیین کننتده است. ولی وقتی آدم کسی رو با این نسبت نزدیک داره (بچه برادر یا بچه خواهر)، دلش می خواد رابطه ای متفاوت نسبت به روابطی که با بچه دیگران داره، تجربه کنه. شاید هم این احساس از ناپختگی منه. نمی دونم. به هر حال، من هم دارم تمرین می کنم که دوست داشتنم رو در یه چارچوبی قرار بدم که در آینده توقع برام ایجاد نشه. و دروغ چرا؟ این کار اونقدرها هم آسون نیست.

لازمه در اینجا یک اشاره ای هم به برادرزاده دوم بکنم، که از قضا راهش خیلی ازم دور نیست! آلوچه خان فعلا روابط حسنه ای با من داره (البته این طور که فهمیدم رابطه اش با من با رنگ لباسم نسبت مستقیمی داره) و خنده های خیلی خوشگلی تحویلم میده. اما با همه اینها، برای این یکی از اول دارم تمرین می کنم دوست داشتن در چارچوب و در عین حال، بدون توقع رو.

  • ۹۵/۰۱/۲۴
  • دخترچه

نظرات (۲)

سلام عزیزم..
اینقدر میدونم که هر چقدر آدم عاطفی تری باشی نگه داشتن این خط تعادل سخت تر میشه..
به نظرم نمیشه توقع نداشت..نیاز داریم که دوست بداریم و دوست داشته بشیم..این طبیعت ما آدمهاست..اما میشه روی این توقع رو از بنده به خدای بنده گردوند و با آرامش عشق ورزید...در این صورت چهار چوب ها رو میشه تا جایی که شخصیت و غرور معقولمون خدشه دار نشه باز کرد و خوشبخت تر بود!
..دلم برای نوشتن تنگ شده..
پاسخ:
سلام
جه خوب گفتی...
وای چه عمه مهربونی
 دلم خواست .
 سلام دخترچه خوبی ؟ متاسفانه من نه عمه دارم و نه عمه شدم .
 آیدا 5 تا عمه داره ولی هیچ کدومشون با هاش گرم نیستند شاید به اقتضای سن شون ..
خوشحالم می نویسی . من یه عالمه حرف دارم ولی زبونم به نوشتن تو وبلاگم باز نمی شه انگاری
پاسخ:
عزیزم تو خودت ماهی از مهربونی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی