اگر این همه سال شده بود، باز هم میشد. من بودم که باید با اتکاء به آنچه قبلا زندگی کرده بودم و چشیده بودم، قویتر میبودم. هرکس هرچه میخواهد بگوید، زندگی من به من نشان داده بود که امکانپذیر است و من باید سر عهدم میماندم.
دوست دارم به خودم بد و بیراه بگویم.
---------------------------------------------------------------
مامانم. نکند دور شده باشم؟
--------------------------------------------------------------
اگر کار حداقل یکی از دانشجوهایم تا آخر دسامبر تمام نشود، بد میشود. نسخه آخر کارش، پر از اشتباهاتی بود که بارها پیش از این تذکرشان داده بودم. صبوریام انگار دارد کم میشود.
---------------------------------------------------------------
امسال هم در درسی دستیار استاد هستم و اول بعضی جلسات که استاد مهمان داریم، بهتر است حضور داشته باشم. صبح قطار را از دست دادم و باید نیم ساعت صبر میکردم تا قطار بعدی بیاید که آن هم اعلام شده بود که کنسل شده. به استاد ایمیل زدم که احتمالا نمیرسم که پیش ار شروع کلاس، همراهیاش کنم. گفتم امیدوارم همه چیز خوب پبیش برود. میشد دیگر تلاشی نکنم. اما گفتم بگذار تسلیم نشوم و ببینم میشود کاری کرد. نهایتا با عوض کردن چهار قطار، فقط با چند دقیقه تاخیر رسیدم. استاد از من دیرتر رسید و کلی هم تشکر کرد که آنجا بودم. موقع تشکر به گرمی دستش را روی بازویم گذاشت. یک نکته ظریف در چنین تماسهایی وجود دارد. به نظرم، آدمهای نسل قبل، بیپرواتر هستند در در ابرازهای فیزیکی اینچنینی. من ایرادی در این حد از تماس نمیبینم، به خصوص وقتی که بتوانم حدس بزنم که طرف مقابل این تماس را با یک همجنس هم دارد در موقعیت مشابه. به نظرم ولی حدود مورد قبول تماس در رابطه حرفهای لزوما برای همه یکسان نیست. تجربه به من نشان داده گه مردان نسل جدید در هنگام مکالمات صرفا حرفهای، بیشتر از تماس فیزیکی اجتناب میکنند. شاید دلیلیش این باشد که بیشتر نگران اینند که در مظان اتهام آزار یا سوءاستفاده جنسی قرار بگیرند. شاید هم عوامل دیگری وجود دارد که بیشتر به من و نوع پوشش و برخوردم برمیگردد. مثلا چیزی مثل حجاب ممکن است اثر متفاوتی در تنظیم رفتار جوانترها و با احتیاطتر شدنشان در مقایسه با مسنترها داشته باشد. البته همه اینها که میگویم در مورد جامعهای است که در آن هستم. احتمالا ملاحظات جامعه ایران در تعاملات، تفاوتهای قابل توجهی دارد.
-------------------------------------------------------
اتاق عبادت و مدیتیشن داشنگاه را دوست دارم. این دانشگاه اگر یک مزیت به دانشگاه قبلی داشت، همین بود. طبقه بالا را مخصوص مسلمانها درست کردهاند. آدمهای مختلفی را آنجا دیدهام. خودم هم حالهای متفاوتی را آنجا تجربه کردهام.
---------------------------------------------------
هیولاها تا حد خوبی --ولی نه کاملا-- خفه شدهاند.
- ۰ نظر
- ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۷:۴۸