- ۰ نظر
- ۱۰ دی ۹۷ ، ۱۵:۱۷
با این که زمان نسبتا زیادی را صرف این ترجمه کردهام، فکر میکنم ارزشش را داشت. شاید اگر خودم درگیر انتخاب کلمات نمیشدم، تا این حد شعر بر جانم نمینشست. احتمالا همچنان ویرایشش کنم، اما ذوق تمام کردن این ترجمه در ساعت سه صبح روز سی دسامبر آنقدر هست که بخواهم همینطور منتشرش کنم.
دیروز
نهار به خانه زوجی دعوت شدم که از مدتها پیش ابراز علاقه کرده بودند که هم را
ببینیم و من وقت نمیکردم قراری باهاشان بگذارم. با احتیاط بودن من در رفتوآمد
با ایرانیها هم البته نقشی داشت در به تعویق افتادن این دیدار. ما آنقدر کنار هم
راحت بودیم و حرف زدیم و برنامه ریختیم برای سال جدیدمان که ساعت ۱۲ شب شد و من هم
شب را در اتاق مهمان آنها ماندم. هرچند که بیخوابی که این مدت درگیرم کرده، آنجا
خیلی بیشتر گریبانم را گرفت و شک دارم بیش از سه ساعتی خوابیده باشم.
با صحبت کردن با آدمهایی که از بعضی جهات خیلی میفهمیدمشان و تحسینشان هم میکردم، کلی انگیزه گرفتم برای ایجاد تغییرات در سال جدیدم. این به معناست که چالشهای بزرگی پیش رو خواهم داشت. اما احساس میکنم این آدمها، آدمهای قابل اعتمادی هستند برای همراهی این مسیر و اگر خدا بخواهد، هر سه میتوانیم به هم کمک کنیم در پیشرفت علمی و شغلیمان و احتمالا حس خوبی بگیریم از معاشرتمان و انتقال تجربیاتمان به همدیگر.