تلخی تهنشین شده
برای من نوشتن (ولو به شکل مجمل و بی شرح جزئیات) در مورد این تجربه تلخ آسان نبود و برای انتشارش هم در این فضا تا الان دست نگه داشتم. حتی الان هم نمی دانم چقدر درست باشد از این ماجرا گفتن. دلیل اصلی که اینجا میگذارمش این است که یادداشتهای ابنجا ردی از خیلی از وقایع زندگی من داشتهاند و خواندن دوبارهشان بعد از چند سال معمولا به خودم کمک کرده.
در این ماجرا، درست یا غلط، من درد زیادی کشیدم که هنوز هم کامل از بین نرفته. با کوچک و بیاهمیت نشان دادن این درد، من حالم بهتر نمیشود، همانطور که با گفتن اینکه زخمت عمیق نیست به یک فرد زخمی، او حالش بهتر نمیشود.
میدانم که سخت نگیر و چیزی نشده و امثالهم برای بسیاری از افراد نوعی ابراز همدردی محسوب میشود. با این حال ممنون میشوم اگر در شرایط فعلی، چنین کامنتهایی برایم نگذارید.
روزهای سختی بود. اتفاق بدی چندین ماه پیش افتاده بود که من حسش کرده بودم اما دلیل قاطعی برای وقوعش نداشتم. بعد از چند ماه، مدارکش به دستم رسید. آن همه کینه و دشمنی و نفرت از کجا آمده بود؟
حال من بد شد. خیلی بد شد. ور منتقد ذهنم سعی میکرد ببیند که کجای کار من اشتباه کردهام و ور زخمی ذهنم میگفت آخر مگر میشود از این همه نفرت شخصی چیزی یاد گرفت؟
حتی حرف زدن در موردش سخت بود. اما نیاز به راهنمایی داشتم. با راشد و ملیسا حرف زدم، بسیار همدل بودند و راهنماییهای خوبی بهم کردند. استادم هم با تمام وجود کنارم بود.
ماجرا از این قرار بود که بعد از دریافت ارزیابیهای درسی که در بهار با استادم ارائه داده بودیم، من شوکه شدم از میزان توهینی که توسط دانشجوها به هر دوی ما شده بود. در اکثر آن نظرات، آنچه میدیدیم نفرت شخصی و دشمنی بود به جای انتقاد سازنده و مشخص. میدانستم که پشت این همه کینه کیست. طرف، مدل و برنده یکی از مسابقات زیبایی بود در کشورش. اوایل شروع قرنظینه، درخواستی داشت و من گفته بودم که انجام این درخواست منوط به موافقت دانشگاه است. و بعد او شروع کرده بود به من تهمت زدن که من بهانه میآورم برای اینکه کمک نکنم به دانشجوها. ایمیل توهینآمیزی زده بود که در آن روزها که من روز و شب مشغول کار بودم تا تدریس آنلاین بیمشکل انجام شود بسیار برایم سنگین بود. جواب کوتاهی دادم که مایه تاسف و ناامیدکننده است که تو پیچیدگیهای حقوقی که ما با آن روبهرو هستیم را «بهانه» میبینی. اگر واقعا میخواهی راجع به این مسائل حقوقی که ما با آن روبهرو هستیم بدانی، میتوانم با تو تماس بگیرم. جوابی داد توهینآمیزتر از ایمیل اول و گفت من لزومی نمیبینم با تو حرف بزنم. با نظر استادم قرار بر این شد که جواب ندهیم. مساله این است که در این فاصله، من مقررات مربوطه را هم از دانشگاه دریافت کردم و در جلسه بعدی توانستیم کلاس را طوری برگذار کنیم که خواسته آن دانشجو هم برآورده شود. یعنی عملا از زمانی که ایمیل اول را زد تا جلسه بعدی، مساله حل شد. با این حال، کینهاش آنقدر عمیق بود که توانسته بود روایتی بسازد که در آن من را محکوم کند و به قول خودش من را «دشمن مشترک» همه دانشجوها بخواند! طبیعی است که در حالتی که همه چیز دورادور است، پخش کردن این دروغها و تهمتها راحتتر است. دانشجو ها هم خسته از کرونا و سختی درس بودند و بخشی از آنها همراهش شده بودند.
آن دختر فکر کرده بود میتواند با این کارها مثلا مایه اخراج من شود! من ایمیل قاطعی به سه نقر از افرادی که مافوق بودند و این ارزیابیها را دریافت کرده بودند زدم و ضمن شرح حالی کلی از برگزاری آن کلاس، توضیح دادم که چنین ارزیابیهایی که پر از نفرتپراکنی و ادعاهای بیمبنایند، نقد سازنده نیستند. دو نفرشان بسیار همدلانه جواب دادند و بیمبنا بودن این حرفها را تایید کردند و یکی که مدیر سابقم بود و اتفاقا در جریان جزئیات ماجرا بود و در طول این چند ماه گذشته هم هر بار میگفتم که بعضی از دانشجوها برخوردشان نامحترمانه است، می گفت بیخیال، مهم نیست، جوابی نداد.
از اول اکتبر شغل جدیدم را به شکل تماموقت شروع کردهام و الحمدالله آن داستانها هیچ نقشی در موقعیت شغلیام نداشته. اما زخم اینطور تهمتها با آدم میماند. من کاملا میپذیرم که درس ما که اولین درس آنلاین بود و ما که در کمتر از یک هفته مجبور شدیم درس را مطابقت دهیم با شرایط جدید، قطعا کارمان کمبودها و کاستیهایی داشت. هم من و هم استادم همه تلاشمان را کردیم، اما سر و کله زدن با کلی اتفاق غیرقابلپیشبینی طبعا چالشبرانگیز بود. گرفتن این ایرادات به جاست. ولی حمله شخصی کردن و تهمت زدن اصولا اثر سازندهای نمیتواند داشته باشد.
بههرحال، حالم خوب نبود و هرو روز بیشتر در باتلاقی از غم فرو میرفتم. آدم بعد از این همه تلاش و روز و شب کار کردن، چند صفجه جملات نفرتپراکن در مورد خودش و همکارش بخواند، وضع روحیاش به هم میریزد. روزهای سختی بود. همهاش مرور میکردم که اگر چه کرده بودم یا نکرده بودم، این اتفاقات نمیافتاد. همه ایمیلها را چندین بارمرور میکردم و حتی یکی از جلسات ضبط شده را دوباره دیدیم! قطعا جا برای پیشرفت بود اما آن تهمتها واقعا مبنایی نداشت. با اینحال، این مرورها فقط و فقط حالم را بدتر میکرد.
روزهای خوشی نبود اما کمکم این درد هم دارد جای خودش را در دلم پیدا میکند تا دیگر وقت و بیوقت سرریز نکند.
- ۹۹/۰۸/۰۳
اوهوم. واقعا ناراحت کننده هست آدم نتیجه زحماتش را نبینه ... یا حتی بالعکس ببینه. خوبه که مسیولین مربوطه شرایط را میدونستن و لازم نبود با اونها کلنجار برید.
خوب میدونی، من فکر میکنم اون دختری که باعث تموم این اتفاقا شده احتمالا یه دختر جنگجو هست که بنا به شرایط اولیش مدام در حال جنگیدن بوده. بعد فکر کرده همه دشمنش هستن.
امیدوارم حالتون خوب بشه :)