حال
به خوابهای تکرار شونده خواب سفر به ایران و یا بازگشت از ایران و استرس فرودگاه هم اضافه شده. خودم خبر نداشتم که بعد از این همه سال مسافرت تنهایی، در ناخودآگاهم چنین استرسی هست.
——————————————————
جادوی کلمات و ردشان که در هر چیزی پیدا میشود، رهایم نمیکند. البته خودم هم دوست ندارم رهایم کند.
—————————————————
اینطور هم نیست که دست از سرم برداشته باشند. همچنان دوستشان ندارم و گنگی آزاردهندهای ته ذهنم است. دیگر البته همه را میشناسم و شاید این خود استعدادی بود که به بیراهه کشیده شد.
————————————————
لحظاتی هم هست که دلم میخواهد خشمگین باشم. این جور مواقع چیزی از تسلیم نمیفهمم.
————————————————
وقتهایی هست که نه تسلیم مطلقم و نه سرکش. این جور موقعها دوست دارم که میشد از ابتدا، سطرهای داستان را جور دیگری چید. کلمات دیگری انتخاب کرد و دست برد در هر آنچه شده.
—————————————————
لحظاتی اما هستند که کلمههای من کمند برای وصفشان. باید راضی باشم اگر حکمت همه آنچه چشیدهام، درک آن لحظات بوده باشد.
—————————————————
چند باری مستقیم و غیر مستقیم گفت تو وکیل نیستی. کس دیگری مراقب است. اگر میخواستم، خودم میتوانستم. این جور مواقع من لبخند میزنم و ته دلم میگویم میدانم، ولی از تو که میتوانم بخواهم بیشتر مراقبش باشی، نمیتوانم؟
- ۹۷/۰۸/۲۰