آشفته بازار
يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۰۵ ق.ظ
روزهای شلوغی بودند روزهای دو هفته گذشته. هنوز وقت نکردهام درست و حسابی راجع به تحقیق خودم کاری کنم و این موضوع کمی مضطربم میکند. رابطه با همکارها و دانشجوها خوب است. چند روز آخر، گاهی احساس میکردم که با وجود این که با سمیر خیلی خوب کار میکنم، گاهی حسی به من میدهد که آن حس را دوست ندارم. نمیدانم دقیقا چه حسی است، ولی حسی شبیه این که او دارد به من میگوید که من به اندازه او مدریتم خوب نیست. مساله این است که من هیچ ادعایی ندارم و از اول هم کاملا صادقانه به او گفتم که دارم از او خیلی یاد میگیرم و همیشه هم تحسینش کردهام. او هم همیشه رفتارش خیلی متواضعانه بوده. اما گاهی در مقابل بعضی پیشنهادات، سوالها، یا نظرات من واکنشی دارد که کمی برایم آزاردهنده است. دفعه آخر از دست یک سری آدم شاکی بود که برنامهای که او خیلی خوب پیش برده بود را بد اطلاعرسانی کرده بودند. برای من مکالمات رد و بدل شده را فرستاد و بعد شفاهی توضیحی داد. من تایید کردم که کار آنها عجیب بوده. بعد دلیلی که برای این کار به نظرم میرسید را گفتم؛ گفتم به نظرم آنها فقط میخواهند خودی نشان دهند. واکنشش عجیب بود و با دلخوری گفت برای چه؟ گفتم هیچی میخواهند خودشان را به تو اثبات کنند، همین. با ناراحتی گفت چه اثبات کردنی؟ بعد گفت اصلا در موردش حرف نزنیم، ولش کن. راستش خوشم نیامد از این برخوردش. من از کسی دفاعی نکرده بودم، فقط دلیلی که برای رفتاری عجیب به ذهنم رسیده بود را برایش توضیح داده بودم. با این حال، نمیگذارم این چیزها روی حسم نسبت به محیط کار اثر بگذارد. به هر حال سمیر هم یک آدم است و در کنار همه خوبیهایش لابد چیزهایی هم دارد که من و امثال من خیلی خوشمان نیاید.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
شب سختی است. من راستش آماده نیستم. نزدیک یک سال میگذرد و من این بار خیلی بیحوصلهام برای ۱۰ روز پیش رو. چرا؟ نمیدانم. شاید هم کمابیش میدانم ریشههای این حس را.
جز خانوادهام کسی نمیداند. شک دارم که اصلا حوصله معاشرت داشته باشم. شاید فرصتی باشد که کمی روی موضوع تحقیقم متمرکز شوم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
بچههایم را دوست دارم. همهشان را دوست دارم. اما خوب میدانم که نباید بهشان دل بست. چند ماه دیگر فارغالتحصیل میشوند و تمام ...
-------------------------------------------------------------------------------------------------
اجتناب میکنم. از خیلی چیزها اجتناب میکنم که مضطربم میکنند. گاهی اما در معرض شان قرار میگیرم و روز به روز حتی کمتر از قبل میفهممشان. امروز داشتم مستندی را میدیدم که یکهو کلمه «شریک جنسی» به گوشم خورد. چه ترکیب غریبی بود. شراکت؟ شراکتی که تصمیم به عملی کردنش انگار برای بعضی (شاید اکثر) آدمها راحتتر است تا مثلا تصمیم به شریک مالیٍ کسی شدن!
-------------------------------------------------------------------------------------------------
خبر تبرئه یک کودک آزار به شدت ناراحتم کرد. لعنت به این قانون احمقانه و تاکیدش بر ادله خاص اثبات دعوی که کودک بودن بزهدیده را در نظر نمیگیرد. وای بر این سیستم قضایی داغان که هیچ مکانیزم درستی برای حمایت از کودکان بزهدیده ندارد. رفتم جستوجویی در مورد چند پرونده این چنینی کردم. خیلی از بچهها گفته بودند که متجاوز با بوسه به آنها نزدیک شده. بوسه و بعدش تعرض؟ حالم بهم خورد. چقدر احمقانه فکر میکردم در مورد بوسه.
- ۹۷/۱۱/۲۸