زندگی ۲
يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ
خانه به هم ریخته باز و من باز کم آشپزی میکنم. امروز بالاخره رفتم و کمی خرید کردم.
جمعه شب لیلا گفت که پیتزا میگیرد و پیشنهاد کرد که من بروم خانهشان. لیلا و احسان زوج خوبیاند. خیلی راحت باهاشون ارتباط برقرار میکنم. همسایه بودنمان هم مزیت بزرگی است. کلی حرف زدیم و راههای مختلف پیشرفت کاریمان را بررسی کردیم. هر کداممان مشکلات خودمان را داریم، اما همیشه حرف زدنهایمان سازنده بوده.
آدم بعضی زوجها را که میبیند، از ارتباطشان لذت میبرد. این دو از بیست سالگی هم را دوست داشتهاند و در بیستوهفت سالگی ازدواج کردهاند. زندگیشان را ذرهذره با هم ساختهاند. خیلی برایشان احترام قائلم و خوشحالم برایشان که هم را دارند. گاهی فکر میکنم که چرا من در همان سالهای بیست سالگی، آدمی را ندیدم که بشود یار زندگیاش شد. چرا آدمی که مصمم به ساختن آینده مشترکی باشد سر راهم قرار نگرفت؟ نمیدانم، شاید خودم بلد نبودم آداب یار بودن را.
- ۹۷/۱۰/۲۳