کار و دیگر هیچ
امروز صبح میتوانست بکشاندم به باتلاق افکاری که دوستشان نداشتم. شوک بزرگی بود که بی آنکه حتی در پی یافتنش باشم، به نحو مسخرهای سر راهم قرار گرفت. انگار آب سردی رویم ریختند. ترسیدم که الگوی روزهای تلخ شهر خاکستری تکرار شود. نباید میگذاشتم که یک روز کاری اینطور از اول صبح از بین برود. نماز صبح را خواندم و سعی کردم خودم را جمع کنم. میخواستم بروم در مود بیحوصله لباس پوشیدن، ولی ترجیح دادم استایل نیمهرسمی را حفظ کنم. با وجود اینکه خوب میدانستم که نباید شگفتزده بشوم، آنچه اتفاق افتاده بود، باز هم برایم سنگین بود. مگر میشد؟ باورش سخت بود. اما حالا میفهمیدم که حسی که تمام این مدت مرا آزار میداد، انگار چندان بیپایه هم نبوده. . چقدر من با این حس جنگیده بودم ...
در اتاق را که باز کردم و سمیر را که دیدم، خیالم راحت شد که از امروز کار جدی شروع میشود. روزِ پرکاری بود و کلی اطلاعات بهم منتقل شد. سمیر گفت که بخش اعظم کارش را با استفاده از مهارتهای اجتماعیاش جلو میبرد و این کارهای پیچیده را هم آسانتر میکند. بهش گفتم که من باید روی این مهارت کار کنم و گفت شک ندارد که از پسش برمیآیم.
بعد از ظهر، ژروم آمد به اتاق و دیدنش بعد از یک سال کلی حالم را خوب کرد. عکس پسر تیکا رو نشانش دادم و خوشحال شد. از دخترش پرسیدم. از خانوادهام پرسید. گفت پیش الکساندر بوده و خوب است که من هم بروم و ببینمش. گفتم در یک سال گذشته به شدت وقتم در رفتوآمد میرفت و اوضاعم چندان خوب نبود. گفت چرا یک زنگ به من نزدی؟ چقدر خوب بود دوباره برگشتن به جایی که زمانی احساس تعلق زیادی به آن داشتم.
غیر از سمیر، سه هماتاقی دیگر دارم. یکی یک آقای میانسال است که هنوز دقیق نفهمیدهام چه کار میکند و دیگری لارا که او هم با ویلیام کار میکند و نهایتا جرارد که نوامبر کارش را در این دپارتمان شروع کرده. در این چند روزی که سمیر نبود، لارا و جرارد تا جایی که توانستند من را با محیط آشنا کردند. امروز هم که خود سمیر بخشی از چالشها و ظرافتهایی که برای این کار لازم است را توضیح داد. یک سری مسائل مالی و بودجه و ... هم هست که باید خیلی حواسم بهشان باشد که چیزی از جانب کسانی که از قضا رابطه خوبی هم با آنها دارم، بهم تحمیل نشود. با اینکه فهمیدم که باید خیلی تلاش و البته دقت کنم در این شغل، انگیزهام از همیشه بیشتر است. کاش همه چیز همیشه همینقدر خوب بماند. این دعای خوبی است برای وضع فعلی من: اللهم سلم و تمم!
- ۹۷/۱۰/۲۰