یکی آتشی در نهانم فروزان
جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۰۹ ب.ظ
اگر میبنالم وگر میننالم
به کار است آتش به شبها و روزان
در شهر محبوب قدم میزدم. به پلی رسیدم که بارها خودم و او که از جان دوستش میداشتم را بر روی آن تصور کرده بودم. بغضی در گلو تکان خورد. یادم آمد که چیزی محو نشده. همان لحظه و شاید تا ابد، روی همان پل، رو به آبهای آرام، دو روح در هم میپیچیدند. هیچ چیز قرار نیست پاک شود، هیچ چیز.
- ۹۷/۱۰/۱۴