نفَسِ برگ
شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ب.ظ
قلمهها ریشه داده بودند، ریشههایی بلند و در هم تنیده. به قالب لیوان یک بار مصرفی که در این نه ماه نگهشان داشته بود ، درآمده بودند و دیگر نمیشد از هم جدایشان کرد. معلوم بود سخت جایشان تنگ بوده.
نمیشد به بهانه درد یادآوری عهدی که دیگر نبود، حیات را از مخلوق خدا کرفت. تا همین جایش هم قصور کرده بودم و آنها خوب تاب آورده بودند. گلدان بزرک را پر از خاک تازه کردم و قلمهها را خوب نشاندم در بین خاک. برگهای زرد را جدا کردم و گذاشتم ساقهها خود را رها کنند.
- ۹۷/۰۹/۲۴