وَ أَطْمَعُ فِی إِجَابَتِی!
اضطرار میدانی یعنی چه؟ اضطرار آدمهای عادی را میگویم ها٬ نه آنها که تو بهشان سریع میگفتی «کذلک»! لابد میگویی آنها مانده بودند سر حرفشان. من حرفی ندارم. من فقط میگویم بعضی آدمهای معمولی هستند که تو را خیلی دوست دارند٬ یا فکر میکنند دوست دارند. اشتباه هم کلی کردهاند و طاقتشان کم است٬ پوستشان نازک است. تو اینها را کجا جا میدهی؟ میبینیشان؟ اضطرارشان را جواب میگویی یا ولشان میکنی به حال خودشان؟ آنها شاید بارها عهد تو را شکانده باشند٬ ولی نمیتوانند تنها بمانند. بلد نیستند به حال خودشان رها شوند. لجوجانه میخواهند به تو وصل کنند یک جورهایی خودشان را. تو آنها را چطور میبینی؟ اصلا میبینیشان؟ جایی به آنها هم میدهی؟
یا نکند تو هم معمولیها را نمیبینی؟ مثل همه این دنیایی که پر شده از زور زدن آدمها برای خاص بودن٬ برای معمولی نبودن. یکی با علم یا هنرش میخواهد معمولی نباشد و یکی با زیبایی و یکی با ثروت. بعد از این که آدمها ،در دید بقیه٬ از وصف معمولی بودن خارج شدند٬ معمولیترین کارهایشان هم تحسین میشود. تو اما خاصهایت همان معمولیهای بقیه بودند انگار. همانها که تلاش نمیکردند برای دیده شدن توسط بقیه. حالا تکلیف آنها که نه خاصِ بقیه هستند و نه خاصِِ تو چیست؟ تو که مثل بقیه نیستی که معمولیها را اصلا نمیبینند٬ نه؟
یک بندهی مضطری نشسته جلوی تو. با همه بدعهدیهایش٬ ایمان دارد که تو هستی٬ ایمان دارد که عهدی بسته بوده با تو. جرات ندارد جلوتر بیاید. جرات ندارد مثل قدیمها به حریم آغوشت فکر کند. فقط میگوید مرا ببین٬ لطفا مرا ببین. تو یعنی حاضری ببینیاش؟
- ۹۷/۰۷/۱۳