همه چیز مرتب بود.
مدتی است که مدام خواب ایران را میبینم. خانه جدید پدر و مادر که هنوز ندیدهام هم گاه در این خواب ها هست. دیشب هم بود و من خوشحال بودم در خواب. صبح که برای نماز پا شدم٬ دیدم مامان همین طور که در نشیمن خانه نشسته٬ فیلمی گرفته و برایم فرستاده. بعدش دوباره خوابیدم. خواب دیدم که همان حوالی سعادتآباد با مامان و فرد دیگری در ماشین هستیم. راننده وسط بود٬ من سمت راستش و مامان سمت چپش. هر سه هم راحت بودیم. در خیابان مجد من یکهو یک همکلاسی دبیرستان که سالهاست از او بیخبرم را دیدم که داشت از مجلس عزاداری محرم برمیگشت. با اینکه این طور مواقع٬ خیلی اوقات حوصله سلام و علیک ندارم٬ خودم دوست داشتم بروم جلو و سلام کنم. با ذوق پیاده شدم که بروم. مادرم و آن فرد دیگر مرا دوست داشتند٬ مرا میفهمیدند. هیج دغدغه و دلنگرانی نبود. همه چیز مرتب بود.
کاش اوضاع ایران مرتب بشود. کاش سایه جنگ و ترس و خفقان و تهدید برود از بالای سر این مملکت. کاش مثل خواب من یکهو همه چیز مرتب میشد.
میخواهم اوّاب باشم٬ اما بلد نیستم. تقلب نمی رساند خودش؟
- ۹۷/۰۷/۱۱