بوی عیدهای تهران که عوض نشده؟
سال هشتاد و هفت را در حرم امام رضا تحویل کردم و آرزویی کردم که برایش زمان هم گذاشتم: آخر فروردین! روز بیست و نهم فروردین، آرزوی من برآورده شده، اما... آنچه بعدا پیش آمد فاصله زیادی داشت با آنچه من خیالش را بافته بودم. با این حال، شک ندارم که حکمتی در پس آن واقعه زندگی ام بوده.
از آن سال به بعد، دیگر هیچ سال تحویلی را در ایران نگذراندم. امسال، اما عروسی رفیق جانم- که انشاالله خوشبخت شود- مایه خیر شد و اگر خدا بخواهد، عید را در ایران خواهم بود. سفرم خیلی کوتاه است. روز دوم فروردین باید برگردم تا در نبود همکار، اینجا خالی نباشد. بازی های همکار سر مرخصی را هم بهتر است ناگفته بگذارم.
قبل از رفتن دستی به سر و روی خانه کشیدم. البته هنوز خرده کاری ها مانده.
هنوز نرفته، دچار همان حس دوگانگی شدم که به خاطر تفاوتهای زندگی در اینجا و آنجا سراغم می آید. جواب منفی آقای خواستگار را هم انشاالله حضوری میدهم.
دعا میکنم سال جدید برایمان برکت بیاورد، و سلامتی و شادی و دل رحمی و دوستی با خدا. سال نوی همگی پیشاپیش مبارک. اگر دوست داشتید، بعد از خواندن این پست، برای درگذشتگان همه مان فاتحه ای بخوانیم، به ویژه برای آنها که بازماندگان یادشان نمی کنند.
راستی بی صبرانه منتظرم برم ایران نرگس بو کنم.
- ۹۴/۱۲/۱۸