اسب
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۹ ب.ظ
در این مدت سعی کردم همکار را کمتر ببینم. دیدم با تمرکز بر رفتارهایش فقط دارم زمانم را از دست می دهم. این شد که تصمیم گرفتم کمی نادیده اش بگیرم. تا حدی هم موفق بودم.
مهمانی از ایران هم یکشنبه رسید و من بالاخره توانستم با شب بیداری و صبح زود بیدار شدن، قبل از آمدنش خانه را تمیز و مرتب کنم. همان روز اولی که رسید بردمش تور اسب سواری در جنگل برای دو ساعت. بنده خدا رسما از کت و کول افتاد! اما تجربه خوبی بود.
برای خودم هم خوب بود. بعد از چند سال دوباره روی اسب نشستن حس خوبی داشت. چند سال پیش با همه سختی ها و فشارهایش خودم را مجبور کردم که علاقه ام به اسب سواری را تا حدی دنبال کنم. با اینکه دیگر فرصت ادامه دادن پیش نیامد، فهمیدم که همان که یاد گرفته ام امروز به کارم می آید. اسب خیلی آرامم می کند.
- ۹۴/۰۶/۳۱