نوبهار من
بهار آمد و من و خانواده ام در کنار سفره هفت سین کوچکم و در خانه ای که از تمیزی برق می زد، سال را تحویل کردیم. همه چیز آرام بود و من با اینکه خیلی کم دعا خواندم و تا دقیقه آخر در حالا بشین و پاشو بودم، حالم خوش بود.
سال نود و سه برای من سال دگرگونی های عظیم درونی بود. سالی که جرات رو به رو شدن با خودم و پذیرش اشتباهات سبک زندگی ام را به دست آوردم. سالی که در آن قدم های جدید برای اصلاح برداشتم و اثرات این تغییر سبک زندگی را هم به روشنی دیدم.
در این سال بود که با تمام وجود درک کردم که برای شاد بودن نباید منتظر چیزی یا کسی بود. یاد گرفتم که بهترین بودن در چشم بقیه، لزوما داشته ارزشمندی نیست. یاد گرفتم که خودم را بغل کنم و نوازش کنم.
در این سال، بار گذشته آنقدر سبک شد و آن فرد مربوط به گذشته ها، به حدی کم رنگ که دیگر آنچه از گذشته برایم مانده، آن فرد نیست، بلکه اتفاقی است که منِ امروز، بدون آن وجود نداشت. به علاوه، دو خواستگار غریبه دیدم: هر دو آدمهای خوب، خوب هایی که خوبِ من نبودند. از هر دو آموختم و دعای خیرم را بدرقه شان کردم.
سال نود و سه، سال آغاز ارتباط من با قرآن بود که بخشی از آن را مدیون اتفاقات مربوط به عبور رهگذر هستم. رابطه عاشقانه با خدا را مزه مزه کردم و مست شدم.
جرات شروع به نقاشی را هم در این سال پر برکت به دست آوردم. رنگ بازی کردم و با چرخش قلم مو روی بوم رقصیدم.
توانایی نه گفتن محترمانه به رابطه ای که نمی پسندم هم از دستاوردهای آخر سالم بود.
خدایا شکرت!
امیدوارم همگی سالی پر برکت داشته باشید.
- ۹۴/۰۱/۰۴