سرد سرد
پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۲۷ ب.ظ
هنوزم تنم یهو یخ میشه وقتی میرم دنبال آنچه که نباید.. دستهام و بالاتنه ام یخ یخ می شن.
ماهها بود که در مقابل این وسوسه مقاومت کرده بودم. اما امروز بهانه ای برای شکستن مقاومتم پیدا کردم و رسما گند زدم به حال خودم.
خب البته اگر بخواهی دقیق فکر کنی، تاریخ امروز هم بی تاثیر نیست.
....
نشسته ام پشت میز...نان نخودچی های رسیده از ایران را گاز می زنم و به خودم می گویم بی خیال... اما کاش با این گفتن ها می شد واقعا بی خیال شد.
به جای در خود لرزیدن، بهتر است از صاحب امروز بخواهم که فکری به حالم کند... که لایقم بداند لحظه ای سر در آغوشش بگذارم... که من هیچ نگویم و او همه را بخواند...
- ۹۳/۰۱/۱۴