عزم توبه
حرف های مرحوم حاج اسماعیل دولابی همیشه بر دلم می نشیند. این یکی را به خصوص خیلی دوست دارم:
"هرکار بدی را انکار می کنی پس اگرهم از دستت صادر شود خداوند نمی نویسد چون ذاتاً این بنده معصیت ومخالفت با او را نمی خواهد، در مورد عبادت هم چون همه عبادات را می خواهد برایش می نویسد ولو اینکه از دستش صادر نشده باشد."
می دانید؟ عذاب وجدان دارم. عذاب وجدان غیبت کردن. اینکه نکند با درددل با مادرم، او را هم شریک گناهی کنم که بارها در مذمت اش خوانده ام و شنیده ام. ولی، گاهی آنقدر بغضت سنگین می شود که باید بگویی، به خصوص به کسی مثل مادر. اما علی الظاهر مطابق تعالیم اخلاقی، حتی اگر فردی به تو ظلم کرده باشد، حق نداری بازگوبش کنی برای شنونده ای که طرف را بشناسد.
خیلی وقت می شود که سعی کرده ام خودم را کنترل کنم، اما خب به این راحتی ها هم نیست. مثلا یک دفعه یاد دوستی می افتم که چطور با احساس رقابت یا هرچیز دیگر، رفتارش با من زیر و رو شد. مادرم این طور موقع ها بیشتر می گوید به خدا واگذار کن، خدا بهتر می داند، و یا خدا را شکر کن که تو سعی کرده ای صادق باشی و از این حرف های مادرانه که مرهمی است بر دل.
اما اگر همین گفت و شنودها هم گناه باشد واقعا می شوم مصداق "خسر الدنیا و الاخره"! یعنی به این آدمها اجازه داده ام علاوه بر اینکه در این دنیا رنجم بدهند، آخرتم را هم نابود کنند.
خدایا! پس چه باید کرد؟ چقدر باید در خود ریخت؟ چقدر باید سکوت کرد؟ وقتی نمی شود خیلی از دردها را به طرفی که درد را برایت ایجاد کرده بگویی، نباید سراغ گوش شنوای دیگری، حتی مثل گوش شنوای مادرت بروی؟
نمی دانم! شاید تو اجازه این چنین دردل هایی نزد بندگانت را نمی دهی، تا بدانیم که باید همه دردل هایمان را با تو بکنیم. شاید اگر به تو بگوییم، سبک تر هم بشویم.
خدایا! می دانم که سراسر گناهم. اما قصد دارم دیگر کمتر سخن از کسانی بگویم که دلم را شکانده اند. تو، دستم را بگیر و کمکم کن. کمکم کن، دردل هایم را فقط فقط به خودت بگویم...
****
نوشته های مریم روستا، عجیب دل نشین است. عجالتا این و این یکی را بخوانید.
- ۹۱/۱۱/۰۷