تغییرات و تحولات
شروع به کارآموزی در یک سازمان بین المللی کرده ام. حق الزحمه ای نمی گیرم اما به نظرم برای تجربه به دست آوردن، فرصت خوبی است. محیط کار را تا به حال دوست داشته ام. اکثرشان آدم های فهمیده ای هستند که نسبت به تنوع فرهنگی و فکری، با روی باز برخورد می کنند.
ماه رمضان شروع شده و من عحیب هوای ایران دارم. پریروز یک زوج هندی را در آسانسور خوابگاه دیدم. طبیعتا از ظاهرم فهمیدند مسلمانم. رمضان را تبریک گفتند و شماره اتاقم را پرسیدند تا یک شب افطار دعوتم کنند. با اینکه متاسفانه چند سالی است که نمی توانم روزه بگیرم، خیلی چسبید فکر اینکه یکی دعوتم کنند!
پایان نامه رو استارت زدم. وقت کم است اما باید تمام شود. نمی خواهم تجربه پایان نامه ایرانم تکرار و بی جهت کارم طولانی شود. می خواهم ثابت کنم که می توانم به موقع تمام کنم.
گاهی که روی پاهایم می نشینم، یک درد آشنا از ناحیه مچ پا به سراغم می آید. این درد، یادآور یکی از بددترین خاطراتم با او و خانواده اش است. بازگویش نمی کنم تا ماندگارتر از این نشود. فقط همین که خدا را شکر که دیگر چنین افرادی در زندگی ام نیستند.
دعایم کنید، همین.
- ۹۱/۰۵/۰۱