روز و شب دارم سخت و جدی کار میکنم، آنقدر که همه زندگیام شده چک کردن مداوم ایمیلهای کاری. سه هفته میشود که در خانهام و به جرات میتوانم بگویم در تمام عمر کاریام، آنقدر کار نکرده بودم. شغل من طوری است که شرایط جدید به معنای چند برابر شدن کارم بود و حجم تماسها و ایمیلها و جلسات از راه دور غیرقابل باور است. در کنار اینها یک هفته وقت داشتم که درسی که مسئولش هستم را برای آموزش مجازی آماده کنم. خودم هم یک جلسه تدریس در همین درس داشتم و عملا برای ضبط کردن کلاسم تا پنج صبح بیدار بودم.
خسته میشوم اما هنوز هم به نحو معتادگونهای نمیتوانم دست بکشم از کار. کار را فقط برای خود کار دارم میکنم، نه امید به آینده و نشان دادن خود به مدیران. کار به جایی رسیده که مدیرم تکرار میکند که استاندارد رسمی کار در شرایط فعلی ۸۰/۲۰ است یعنی ۸۰ درصد دانشجویان را راضی نگه داریم کافی است. اما انگار نمیدانند که من حتی هدفم راضی نگه داشتن دانشجو نیست.
-----------
یک هفته از فوت دایی میگذرد و من حالم گرفته است و فکر میکنم به محبتهایی که میشد بکنم و نکردم. بلد نبودم.
- ۲ نظر
- ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۹