فردای روزی که از کشورت بازگشته باشی، اخبار را بخوانی و ماتت ببرد. پرت شوی به بهار ۲۰۰۳ زمانی که تلویزیون حمله آمریکا به عراق را نشان میداد و تو با همه خامیات میدانستی که این اتفاق آغاز فجایعی بیپایان خواهد بود.
حالم بد است و فکر «ایران» لحظهای رهایم نمیکند. در این میان رفتارهای پرخاشجویانه عدهای فقط بیشتر و بیشتر دلسردم میکند. نفرتپراکنی، حرفهای بیمبنا، تکرار شایعات، پذیرش بی سند و مدرک ادعاهایی که مشابهشان در طول تاریخ بیان شده و بعدها غیردقیق بودنشان معلوم شده، خطکشی و دوقطبیسازی همه اینها چیزهایی است که حس خفگی میدهد. و کاش و ای کاش که در این شرایط حاکمیت کمی فقط کمی با مردمش همدلانهتر تا کرده بود.
در اینستاگرام متن احسان محمدی را همخوان کرده بودم در مورد ضرورت حمله نکردن به همدیگر در این شرایط. یکی از آن دوستانی که گاه بسیار عجول است در تصمیمگیری و گویی تاب شنیدن نظر مخالف ندارد، برایم پیام داده که «خانمی» «لطف کن» استوریهایت را روی من ببند! طبعا اگر خواندن دعوت به همدلی آنقدر برایش سنگین است، خودش مینوانست استوریهای من را میوت کند بی آنکه با الفاظ «خانمی» و «لطف کن» بخواهد به من بگوید تاب شنیدن نظر متفاوت ندارد. این رفتار همان چیزی است که می توان passive aggresive نامیدش.
اینجور وقتها در غربت بودن سختتر است، بارها سختتر است.
فردا سر کار رفننم سخت است چرا که بعید میدانم هیچ کس بتواند درک کند حال دلی را که در غربت میتپد برای آینده نامعلوم کشورش و مردمش. حوصله سوالها و گاه تحلیلهای حقبهجانب دور از واقعیتشان را ندارم.
- ۳ نظر
- ۱۵ دی ۹۸ ، ۱۷:۵۸