Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

هنر عبور کردن

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ

مدت زیادی است که می خواهم در مورد هنر عبور کردن بنویسم. اما خب نوشتن از این موضوع، مستلزم وقت، تمرکز و دقت زیادی است. مضافا به اینکه به دلیل بازگویی بخشی از تجربیات شخصی، باید انرژی روحی زیادی صرفش می کردم. القصه، وقایع مختلف و غم یک دوست خوبم که روزهای گذرش از غم عشق و هجر و... دارد کمی طولانی می شود، انگیزه ای شد تا بالاخره دست به قلم شوم. قبل از ورود به بحث باید بگویم که مخاطب این بحث، هرکس است که زمانی٬ فردی در زندگی اش بود و حدی از رابطه عاطفی دوطرفه با او داشته و حالا به هر دلیلی عمر این رابطه تمام شده است. وقتی می گویم عمر این رابطه تمام شده است٬ منظورم این است که دیگر واقعا جایی برای بازگشت وجود ندارد و تلاش های معقول برای بازسازی رابطه انجام شده. و این، آن مقطعی است که عقل به خوبی می داند که این رابطه سرانجامی نخواهد داشت، اما حس هم‌چنان درگیر است. در چنین مواقعی٬ در کنار حس دل تنگی و حسرت گذشته و مرور خاطرات، گاهی هم ممکن است حس های عمیق تنفر و کینه و خشم وجود داشته باشد. در هر دو حالت، این حس ها بعد از مدتی، اگر هم چنان خیلی عمیق باشند، زندگی روزمره را فلج می کنند. مثل باتلاقی می شوند که مدام انسان را درون خود می کشند و در نهایت آنچه باقی می ماند٬ یا یک موجود بی نهایت تلخ و بدبین است و یا عاشقی که برای تمام عمر، خود را شکست خورده می بیند و در انتظار بازگشت یار بی وفا می‌ماند. این نقطه، دقیقا جایی است که آدم در آن درجا می زند و تمام فرصت های شاد بودن و زندگی کردن در لحظه را از دست می دهد. خب، حالا باید چه کار کرد؟ اصلا باید کاری کرد؟ بله باید کاری کرد. می دانید چرا؟ چون این حالت، علی رغم رنج و سنگینی که دارد، یک جور جذابیت کاذب هم برای افراد دارد. فردی که شروع و مرگ یک رابطه عاطفی را دیده، دو حس فوق العاده قوی را در یک بازه زمانی معین تجربه کرده و پس از مدتی هم که زمان می گذرد، انگار ناخودآگاه دوست دارد یکی از دو حس عشق یا نفرت (یا مشتقات هر کدام اعم از دل تنگی، حس مورد ظلم واقع شدن و...) را با خود هم چنان حمل کند. انگار که روح و روان آدم دچار اعتیاد شده باشد. انگار که فرد فکر می کند با نداشتن این حس ها خالی می شود و چیزی ازش باقی نمی ماند. گویی موجودیتش به خطر می افتد. غافل از اینکه، هرچه عبور نکند، شانه هایش بیشتر زیر این بار خم می شوند و بیشتر و بیشتر خود را یک موجود شکست خورده و تنها می بیند که یا لایق خوشبختی و موفقیت نیست و یا اینکه روزگار و با او سر دشمنی دارد و از بخت و اقبال بی نصیب است. و از اینجاست که دشمنی با خود را بیشتر می کند و لحظه های امروز را فدای دیروز می کند.

حال ببینیم چه باید کرد:

1.      عزاداری حق شماست: رابطه ای که عموما همرا با حس های شدید است، تمام شده: یا طلاق گرفتید، یا در شرف طلاقید، یا نامزدی به هم خورده، یا آشنایی به هدف ازدواج بی سرانجام مانده ویا اینکه دوستی از بین رفته است. غم و غصه دارید، خشم دارید؟ طبیعی است. دوست دارید گریه کنید؟ دوست دارید راجع بهش حرف بزنید؟ دوست دارید آهنگ عاشقانه گوش دهید؟ اینها هم همه طبیعی است.

اما تا کِی؟ و با کی؟

شما باید برای خودتان یک مهلت معین کنید. تعیین این مهلت خیلی شخصی است و بستگی به عمق و عمر رابطه تمام شده، دارد. اما اگر برای خودتان حد نگذارید، قصه احتمالا ادامه پیدا می کند. آنهایی که درگیر پروسه طلاق می شوند، می توانند راحت تر٬ مهلتی تعیین کنند که از قضا با وقایع بیرونی تعیین کننده هم در ارتباط است. معمولا از زمان تصمیم جدی به طلاق بین چند ماه تا حتی یک سال (و متاسفانه در مواردی که درخواست طلاق از ناحیه زن باشد، گاهی بیشتر از یک سال) هم طول می کشد. مثلا اگر شما یک سال است که عقد رسمی کرده اید و از زمان تصمیم به جدایی تا رفتن به دفترخانه برای اجرای صیغه طلاق دو ماه طول کشیده، این فرصت را مغتم بشمارید. در این مدت، تا زمان اجرای صیغه طلاق، احساسات خود را بیرون بریزید. با افراد معتمد حرف بزنید. و البته در انتخاب فردی که قرار است حرفهایتان را بشنود، دقت کنید. خیلی ها ممکن است حرفهایی که شما در اوج دل شکستگی یا خشم زدید را زمانی خواسته یا ناخواسته علیه شما استفاده کنند. همین طور، در مورد پست هایی که در شبکه های مجازی می گذارید مراقب باشید. دنبال آن نباشید که طرف  را بچزانید یا دلش را به دست بیاورید. اگر هم خیلی تحت فشارید و می خواهید چیزی در شبکه مجازی تان بگذارید، مخاطبش را محدود یا خیلی محدود کنید. به هیچ عنوان چنین احساساتی را عمومی نکنید که هر کس و ناکسی بخواندشان. من حتی گاهی که خیلی تحت فشار بودم یک چیز می نوشتم و مخاطبش را only me می کردم! اگر هم وبلاگ بی نام و نشان دارید، که بهترین جاست برای تخلیه روحی. اما همه اینها نباید از مدت زمان معینی بیشتر طول بکشد. در مورد طلاق، رمز و راز عجیبی دارد صیغه اش. به نظر من، بسیار کمک می کند به بریدن بندها. البته اگر اراده بریدن هم وجود داشته باشد. بعد از آنکه صیغه طلاق جاری شد، مثلا یک ماه به خود فرصت دهید که عزاداری را با شدت کمتر ادامه دهید! یعنی مثلا در روز بیش از 5 بار راجع به این قضیه صحبت نکنید و ننویسید. کم کم برای فکر کردنتان در این مورد هم حد بگذارید. در مورد تمام کردنهای غیر رسمی تر، با توجه به شرایط شخصی تان یک موعد قرار دهید و بعد از آن به همان ترتیب به تدریج تعداد دفعات و شدت عزاداری را کاهش دهید. یک مناسبت خوب مثل عید، یا یک سفر  و یا یک شروع در زندگی تان مثل شروع  مقطع تحصیلی جدید یا یک کلاس تازه، بهانه های خوبی هستند برای تعیین موعد برای کاستن از شدت عزاداری. مقطع عزاداری کاهش یافته (!) هم که تمام شد، وقت ممنوعیت عزاداری است. ممنوعیت عزاداری به این معنا نیست که نباید به گذشته فکر کنید. بلکه روضه خواندن و احساس شکست و مظلومیت دیگر تعطیل است!  خب طبیعی است که در این مقطع هم گاهی اتفاقاتی می افتد که یکهو ببینید روضه خوانی رو شروع کرده اید. عیب ندارد. اتفاق همیشه می تواند بیفتد، اما اتفاق قرار نیست تبدیل شود به روتین زندگی تان. امروز به دلیلی حالتان طوری بود که  نشستید با دوستتان کلی از خاطرات بد مربوط به آدم اشتباهی زندگی تان یا خاطرات خوب آن یار سفر کرده (!) صحبت کردید. حالتان خوبتر شد؟ نه چندان و ای بسا که حالتان بدجور هم سنگین شد. پس اراده کنید که این یادآوری ها در حد اتفاق باقی بماند و نه بیشتر.

2.      موسیقی غمگین عاشقانه حرام است بر شما!   در روزهایی که فکر می کنیم شکست عشقی خورده ایم (من البته خیلی به این کلمه شکست معتقد نیستم) گرایش زیادی داریم به گوش دادن رومانتیک های غم انگیز. در آن برهه ای که عزاداریِ بی قید و شرط آزاد است، می توانید به این گرایشتان بها دهید، البته تا حدی که کارتان را به جنون نکشاند! اما بعد از طی مهلت، واقعا موسیقی های با تم عاشقانه ی دردناک را بر خود حرام کنید. من، اولین بار راهکار گوش ندادن به عاشقانه های غمگین را در یکی از وب سایت هایی که در مورد عبور کردن از breakup  می نویسند، خواندم. برایم عجیب بود. اما چند ماهی موسیقی های اینچنینی را بر خود حرام کردم. تاثیرش در تسریع روند عبور کردنم شگفت انگیز بود. بعد از چند ماه که برای اولین بار هوس گوش دادن یک عاشقانه غمگین کردم، فهمیدم که در آن مدت چه لطفی به خودم کرده بودم که سراغ این آهنگها نرفته بودم! نکته این است که وقتی در بحبوحه عبور هستید، با کلمه کلمه آوازهای غمگین همذات پنداری می کنید و این همذات پنداری بیشتر شما را به باتلاق گذشته می کشاند. عبور که کردید، تا دلتان می خواهد از اینها گوش دهید! آن موقع دیگر شدت همذات پنداری آنقدر بالا نخواهد بود، مگر اینکه دوباره خودتان را آنقدر غرق کنید در این غم های جذاب که دوباره کشیده شوید سمت باتلاق!

هوس موسیقی دارید؟ به جای عاشقانه های غمناک، موسیقی هایی گوش دهید حس محبتتان را به خودتان بیشتر می کند و یا  آوازهایی که صریحا از عبور کردن و حسرت گذشته را نخوردن می گویند (منظورم این جدیدها نیست که فحش را به طرف می کشندها!). یا اصلا هر آهنگ و شعر دیگر، اما "غم" و "هجران" و"یاد" و "انتظار" و "بی وفایی" را بی خیال شوید سر جدتان!

3.      نگهداری یادگاری ممنوع! مقاومت در برابر نگه داشتن پیامها، عکسها و فیلم ها همیشه کار آسانی نیست. گاهی با خودمان می گوییم نگه داشتن این نوشته عاشقانه نه به خاطر آن فرد بلکه برای یادآوری حسی است که بخشی از زندگی ام بوده. من این تعلق به حس های گذشته را درک می کنم، اما نقش مخرب این یادگاری ها خیلی بیش از چیزی است که فکر می کنید. مثل میخ هایی می ماند که شما را  خیلی محکم وصل می کند به گذشته و اجازه حرکت و عبور نمی دهد. اگر واقعا در تصمیمان به عبور جدی هستید، باید بی خیال این یادآوری کنند ها شوید. در مواقعی که رابطه با دلخوری و خشم تمام شده، راحت تر می توان عطای این خاطرات را به لقایشان بخشید. اما در مواردی که خاطره بد چندان پررنگی از طرف مقابل ندارید این کار خیلی سخت تر است. پیشنهاد من این است که از همان موعد هایی که در شماره 1 توضیح دادم، استفاده کنید. بعضی چیزها (مثل آلبوم های نامزدی و عروسی) که از بین بردنشان فیزیکی است،  شاید پروسه را برایتان دردآور کند. در این موارد اگر فرد معتمد  دلسوزی دارید در اطرافتان، محموله را تحویلش دهید و ازش خواهش کنید زمانی به مطمئن ترین شیوه از بین ببردشان. اگر هم چنین فردی ندارید، یک روز خودتان دست به کار شوید. حسرت هزینه هایی که زمانی برای این اشیاء شده را نخورید، هیچ چیز ارزشش به اندازه ارزش روح شما و آرامش آن نیست. پیوند با گذشته شاید آرامش کاذب هم به شما بدهد اما در طولانی مدت، فقط بار سنگینی می شود که شما را فرسوده و خمیده می کند. عکسها و نوشته هایی که فیزیکی نیستند را هم به تدریج حذف کنید. طبیعتا از بین بردن بعضی ها سخت تر است به خاطر تعلق خاطر خاصی که به خاطره‌ی گره خورده به آنها دارید. آنها را در مراحلی که پیوندها کمتر و کمتر شده، از بین ببرید. یک روز بلند شید و بگویید وقتش است که آخرین ذره های تعلق هم پاک شود. اگر آن روز، روز خاصی باشد هم که چه بهتر. این را به فال نیک بگیرید برای قدم گذاشتن به فصل جدید زندگی.

یک سری چیزها هم هستند مثل هدیه های فیزیکی که زمانی طرف به شما داده. برای اینها، بسته به توافق با طرف مقابل، دو راه دارید: یا از بین بردن و دور کردن از خودتان و یا پس دادن به طرف. در هر حال، اگر می خواهید عبور کنید، نگه داشتن هدیه ها کمکی نمی کند. به نظر من٬ بهترین کار این است که همه را به طرف پس دهید، چه آنها که ارزش مادی دارد و چه آنها که ندارد. فقط حواستان باشد! این پس دادن را نکنید بهانه ای برای دیدار مجدد! در مورد خطر این دیدارها در بند بعد بیشتر توضیح می دهم. یک راه حل عملی و بی دردسر این است که از فردی معتمد (اگر پروسه قانونی طی کرده اید، وکیل تان گزینه خیلی خوبی است و اگر هم نه که یکی از دوستان یا اقوام مورد اعتماد) بخواهید که همه این هدیه ها را به طرف پس دهد. منتظر پس گرفتن هدیه های خودتان هم نباشید که اگر طرف نداد، حرص بخورید! اگر بخواهید در این موارد حرص ضررهای مادی را بخورید، یک لیست بی سر و ته جلویتان قرار می گیرد. بپذیرید که به هر حال این تجربه برایتان هزینه های مادی و مهمتر از آن هزینه های روحی داشته. فعلا اولویت شما این است که نگذارید روحتان بیشتر آسیب ببیند.

 

4.      بندهای اتصال و ارتباط را ببرید! "حالا نمیشه تو لیست دوستان فیس. بوکی هم بمونیم؟"  "شماره اش رو که پاک نمی کنم، لازم میشه!" "حالا خودش گفته چون هفته دیگه امتحان دارم، می رسونتم برای آخرین بار." " حالا یه قرار گذاشتم هدیه ها رو بهش پس بدم." " خب بالاخره ما می تونیم که دوست بمونیم با هم!" "گناه داره... خیلی تنهاست... من حرفهاش رو می شنوم.."

این ها همه طعمه های خوش آب و رنگی است که نهایتا شما را در دام اسارت گذشته می اندازد.

باز هم تاکید می کنم که شما در مقطعی هستید که راههای معقول بازگشت را امتحان کرده اید، اما جواب نداده است. در چنین شرایطی، واقعا چه معنا دارد که دوست کسی بمانید که زمانی نقش عاطفی جدی در زندگی تان داشته و الان دیگر چنین نقشی ندارد؟ با خودتان رو راست باشید! این دوستی هیچ وقت نمی تواند یک دوستی عادی باشد. بازنده چنین دوستی هم در درجه اول خود شما هستید و پس فردا که دستش را در دست یک آدم دیگر دیدید، واقعا فکر می‌کنید واکنشتان مثل همان حالتی است که در مقابل یک دوست معمولی دارید؟ 

بنابراین،

·        اگر وارد پروسه قانونی شدید، همه ارتباط ها با طرف مقابل را به وکیل یا شخص معتمدی بسپارید. نگذارید طی شدن روند قانونی بهانه ای شود برای تماس هایی که عمدتا یا به دعوی ختم می شود و یا به آه و حسرت های بی فایده.

·        از شبکه های مجازی تان حذفش کنید. اگر رابطه محترمانه و دوستانه تمام شده، در آخرین دیدار یا صحبت اشاره کنید که ناگزیر از این کار هستید چرا که دیگر لزومی ندارد که ارتباطی ولو مجازی وجود داشته باشد. هدف شما از آشنایی، موردی خاص بوده که محقق نشده. بنابراین، رابطه خارج از آن چارچوب برای هیچ کس مفید نیست.

·        شماره اش را پاک کنید. آن هم در این دوره که با وجود وایبر، تلگرام و...، همه شماره های گوشی تان به طور خودکار در لیست آدرس های این اپلیکیشن ها قرار می گیرد. اصلا کمترین خطرش این است که ممکن است اشتباهی برایش چیزی بفرستید. دیگر اینکه، بهانه ای می شود بروید عکسش را نگاه کنید یا سابقه تکست ها و... باور کنید این غوطه ور شدن ها در یک رابطه تمام شده نه حالتان را خوب می کند، نه می گذارد موفقیت آمیز عبور کنید.

·        در مواردی که با طرف همکار، همکلاسی یا فامیل هستید، به این راحتی نمی شود همه بندهای اتصال را برید. اما این ارتباطات ناگزیر نباید بهانه ای شود برای دیدارهای غیر ضروری شما. اگر واقعا بخواهید، می توانید این امر را مدیریت کنید. در دانشگاه یا محل کار، می توانید با درایت اجتناب کنید از ایجاد ارتباط. در محل کار، اگر امکانش را دارید، بخشتان را عوض کنید. در دانشگاه، می شود سعی کرد کلاس مشترک برنداشت. بعضی جمع های دوستانه و فامیلی را می شود نرفت. یا اگر رفتید، دلیلی ندارد که جز سلام و علیک و خداحافظی، حرف دیگری بزنید. اطلاعات دادن از پیشرفتهای خودتان، او را نمی چزاند. حتی اگر هم بچزاند، یک بند دیگر وصل می کند به گذشته ای که شما کلی تلاش کرده اید تا ازش عبور کنید.  من نمی گویم خودتان را حبس کنید. نه، اما با درایت و آگاهانه،  زمینه حضور در محیط های مشترک را کم کنید. چون، همین محیط های مشترک می تواند شما را به دام ایجاد ارتباط مجدد بکشاند. و این ارتباط مجدد، در بسیاری از موارد فقط روح شما را فرسایش می دهد و پروسه عبور را سخت تر و طولانی تر می کند. طبیعتا استئناء هم وجود دارد و گاه بازگشت به رابطه تمام شده قبلی می تواند موفقیت آمیز باشد. اما تاکید می کنم که ما داریم در مورد حالتی حرف می زنیم که منطقا ادامه رابطه عاطفی، سرانجام مثبتی نداشته و مشکلاتی که در رابطه وجود داشته پتانسیل حل شدن قطعی (و نه موقتی و گذرا) را نداشتند. و اِلا اگر بر فرض  تغییری در هر یک از طرفین یا هر دو طرف رابطه ایجاد شده باشد که واقعا زمینه بروز مشکل در رابطه را از بین برده باشد، قطعا می شود با احتیاط به رابطه مجدد فکر کرد. 

·        آمارش را از دوستان و آشنایان مشترک یا شبکه های مجازی نگیرید! این یک وسوسه طبیعی است. ولی باور کنید... باور کنید که فقط روحتان را خراش می دهد. اگر خوشحال باشد و موفق (که در اکثر موارد هم همین خبرهایش به شما می رسد)، حالتان گرفته می شود که شما چه حال زار و نزاری دارید و او چه حالی! اگر هم بر فرض دچار مشکلاتی باشد، حال شما بهتر نمی شود. شاید در لحظه دلتان خنک شود، اما مدتی که بگذرد می بینید درد و بدبختی یکی دیگر، خوشحالی واقعی نصیب آدم نمی کند.

5.      کم کم، وقت یک شروع جدید است! اشتباه نکنید، منظورم به هیچ وجه جایگزین کردن و شروع یک رابطه عاطفی- عشقی جدید نیست. دوره عزاداری که تمام شد، وقتش است که یک کار تازه شروع کنید: ورود به یک دوره تحصیلی جدید، آموختن یک فن یا هنر جدید، عضویت در یک گروه جدید و.... با یک حرکت نو و ورود به دنیای تازه، انگیزه های جدید پیدا می کنید و وقت کمتری برای واکاوی گذشته پیدا می کنید. فقط فکر نکنید این دنیای جدید حتما باید یک چیز خارق العاده باشد یا ورود به آن مستلزم کنکور و هزینه های گزاف باشد. سر زدن به فرهنگسرای محل، عضویت در گروه کوه، شرکت در کلاس های فرهنگی مسجد، سر زدن به جلسات کتابخوانی و... همه می تواند دریچه ورود شما به دنیایی جدید شود. خب احتمالا اولش آسان نخواهد بود، چون شما تمرکز ندارید و مدام دنبال چیزی می گردید که یادآوری گذشته را بکند برایتان. اما  یکی از خوبی های این دنیاهای تازه این است که به تدریج زمینه این را فراهم می کند که فکرتان از گذشته دور شود. پس، دست دست نکنید. موعد عزاداری که دارد تمام می شود، تحقیق و جست و جو را در مورد این دنیاهایی که تا به حال بهشان ورود نکرده اید، شروع کنید!

 

  • ۹۴/۱۲/۰۵
  • دخترچه

نظرات (۶)

سلام.ممنون از پست دقیق و کارشناسانه تون.گرچه من خودم تجربه جداییم رو سالهاست پشت سر گذاشتم ولی نکات جالب و.خیلی مفیدی تو  نوشته هاتون بود.بازم ممنون بانو جان
پاسخ:
سلام
خوشحالم که مفید به نظرتون اومد
ممنون دخترچه خیلی خوب بود همیشه اون جمله ای که به سارا گفتی یادم میمونه که گوش بودن هنره و تو انتظار هنرمندی از کسی رو داری که دغدغه اش ی حلقه است...
پاسخ:
خواهش می کنم. چه خوب یادته اون جمله رو، خودم یادم رفته بود :))
هر بار که با خودم میگم حرفهامو بهش بگم این جمله میاد تو ذهنم
هر بار که با خودم میگم حرفهامو بهش بگم این جمله میاد تو ذهنم
پاسخ:
:)
سلام عزیزم
پستت رو خوندنم. عبور کردن واقعا هنره.
اما من الان میخوام مشکل خودم رو بهت بگم و ببینم راه حلی براش داری؟ 
من چند ماه هست که خارج از کشور هستم اما در همین مدت هم بسیار دلتنگ خانواده م شدم. همه ش نگران هستم که الان اونها تنهان. پدرم مادرم تنهان. چی کار میکنن؟ تصور اینکه بخوام حداقل برای چند سال دیگه هم این شرایط رو داشته باشم آزارم میده. 
کمی برام صحبت کن.
واقعا به نظر خودم زندگی در خارج از کشور ارزش دوری رو داره؟! به نظر من که نه. اما خب چه کنم که ادم متاهل فقط خودش تصمیم گیرنده نیست.

پاسخ:
سلام سمانه جان،
اول از همه باید بازم بگم که واقعا خوشحالم از اینکه دوباره هم رو پیدا کردیم. :)
سمانه جانم، غربت دردیه که اکثر ماها که اومدیم داریم. راستش رو بگم، این دودلی و مقایسه زندگی اونجا و اینجا، فکر می کنم تا تهش هم با آدم بمونه.
دل تنگی ات رو درک می کنم و درد جانکاه نگرانی. من خودم این مواقع، خودم رو با توکل به خدا به آرامش می رسونم. شبها براشون آیت الکرسی می خونم. می سپرمشون به خدا و ازش می خوام مراقبشون باشه. برای یعضی ها این چیزها مسخره است. اما برای کسی که اعتقادات مذهبی داره، اینا آرامش بخشه. یکی از کارهایی که میشه کرد صحبت کردن هر روزه است. من خودم تقریبا هر روز با مامانم صحبت می کنم و این به نظرم خودش نعمته که به مدد تکنولوژی میشه ارتباط مداوم و مستمر داشت. دیگه اینکه تا جایی که میشه باید دیدارها رو زیاد کرد. من خودم معمولا بیشتر از سالی یک بار نمیشه ایران برم، اما خدا رو شکر مامان و بابام سعی می کنند سر بزنند و در ایام مهم مثل عید یا تولد کنارم باشند. خلاصه با این چیزها، باید درد دوری رو به حداقل رسوند، اما نمیشه از بینش برد. نکته دیگه اینکه وقتی آدم هدف و مشغولیتی داشته باشه، دچار نگرانی های وسواس گونه کمتر میشه. وقتی ۀدم فکر کنه داره از وقتش استفاده مفید می کنه، با خودش می گه در ازای این دوری لااقل کار مفیدی کردم که خانواده ام هم قطعا از مفید بودنم خوشحال میشن.
در مورد اینکه زندگی تو خارج ارزش دوری رو داره یا نه، منم عمیقا با تو هم نظرم. یعنی حداقل در مورد زندگی مادام العمر. اما خب شرایط آدمها در این دوره طوری شده که متاسفانه زندگی همه مون رو پخش و پلا کرده. ببخشید که بیشتر از این نمی تونم چیزی بگم. چون خودم هم یکی از دل مشغولی های عمده ام همین غربته. اما این رو می دونم که اگر کار یا درس رو شروع کنی و در عین حال اگر دوستان و روابط اجتماعی خوب پیدا کنی، اون نگرانی های مخرب توی ذهنت خیلی کمتر میاد. 
عزیزم ممنون از اینکه دقت گذاشتی و این همه دلسوزانه برام نوشتی.
من الان خودم هم مشعول درس و دانشگاهم و مثلا درگیر. اما خب حقیقت اینه که مشغولیت اصلی م چیز دیگه ایه.
همه ش احساس میکنم نعمت خدمت به پدر و مادر از من گرفته شده. حالا نه اینکه بگی ایران که بودم کار خاصی میکردم. نه. اما خب انگار وقتی ادم دورتر میشه قدر بعضی ها رو بیشتر می دونه.

فالله خیر حافظا و هو الرحم الراحمین.
پاسخ:
خواهش می کنم. باز خوبه که درس و دانشگاه هست. قشنگ می فهمم حست رو. و این دونستن قدر که شاید خودش هم چیز کم بهایی نباشه...
تنها این رو می دونم که پدر و مادر اگه بدونن تو غصه نمی خوری، خیلی خیلی حالشون بهتره. انشاالله همیشه سالم باشند و سایه شون روی سرت. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی