ای باران، از غصه ام آگاهی
شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ
بعد از چند ساعت حرف زدن، در حالیکه لبخند میزدیم ، خیلی منطقی و آرام تمام شد....
من پیاده شدم و آرام دور شدم....
رفتم روی نیمکت نشستم، قلبم آرام بود ولی چیزی کم شده بود و جایش خالی بود...
باران قطره قطره می بارید و با چند قطره اشک سرگردانی که نمی دانستند سر بخورند یا نه قاطی می شد...
- ۹۳/۰۵/۰۴