Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

آن دور نزدیک

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۰ ب.ظ

صبح امروز، هر کار می کردم نمی توانستم از تخت خوابم بکنم. به سختی بلند شدم و شال و کلاه کردم و راه افتادم به سمت محل کار. داشتم با خودم فکر می کردم که نزدیک به نیم ساعتی تاخیر داشته ام، که دیده ام درها کاملا بسته است و هیچ فردی در ساختمان دیده نمی شود. کمی که فکر کردم شک کردم نکند تعطیل بوده ایم و من حواسم نبوده است! محل کار من طوری است که یک سری تعطیلات مخصوص به خود دارد. خلاصه با یک تلفن فهمیدم که بله امروز تعطیل است و من در واقع اگر حواسم می بود از سه روز تعطیلی شنبه، یکشنبه و دوشنبه بهره ها می توانستم ببرم. با این حال، خوشحالی ام از این خبر کم شباهت به ذوق تعطیلی مدرسه ها به خاطر برف نبود!

***


چند روزی است که مدام در معرض نوشته های افرادی قرار می گیرم که عزیزی از دست داده اند. خیلی دارم فکر می کنم به بی اعتباری این دنیا و سرنوشت محتوم همه مان. به اینکه چطور می شود که در یک ثانیه و یا حتی کسری از ثانیه همه چیز تمام می شود. به اینکه همیشه ته دلمان احساس می کنیم این پر کشیدن ها مال بقیه است و به این زودی سراغ ما و اطرافیانمان نمی آید. به اینکه گاه، چقدر زود دیر می شود... به اینکه آنچه آنقدر دورش می پنداریم، چقدر نزدیک است.


به چیزهای دیگری هم فکر می کنم: به اینکه آنها که می روند، در واقع یک قدم از ما به حیات ابدی نزدیک تر شده اند. به اینکه اگر حجاب دلهایمان نبود، بین این دنیا و آن دنیا آنقدر فاصله نبود. به اینکه خدا، جاودانگی ابدی مان را وعده داده است، اما قرار بر دوام گذرگاه اعتباری دنیای ماده نبوده است. به اینکه آن دنیا، همین جاست و ما در همین لحظات داریم رقمش می زنیم...


پیشنهاد می کنم خانم صبور را بخوانید و دعایش کنید. برای دل صبورش دعا کنید. بی گمان، خدا تنهایش نمی گذارد... خدایی که مصلحت زندگی خانم صبور و همسرش را این گونه رقم زد. صلاح و مصلحتی که هر دو خواسته بودند... 


______________________________________________


* ادامه تنها در خانه جدید کمی تاخیر افتاد به سبب تغییر حال و هوای این روزهایم.

  • ۹۲/۰۳/۰۶
  • دخترچه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی