علی را وصف در باور نیاید....
نمی دانم چه سرّی است که هرچقدر هم بگوییی «علی» باز هم تکراری نمی شود... لوث نمی شود.... دلت را نمی زند.
برای من نوشتن از کسی که حتی ذره ای از ابعاد وجودی اش را درک نمی کنم، سخت است... خیلی سخت. اما یک چیز را می دانم: اینکه محبتشان در دلم هست. با این وجود، این را هم خوب می دانم که هیچ وقت نتوانستم پیرو واقعی باشم. یک شرم خاصی وجودم را غرق می کند وقتی تصور می کنم که ایشان در مورد من چه فکر می کنند...
قصه عجیبی است این محبت های دلی ما که شاید در عمل ظاهر نشود و یا کم ظاهر شود. اما این محبت ها بالاخره کار خودش را می کند. مرحوم حاج اسماعیل دولابی گفته اند:«محمد و آل محمد (ص) مال آسمانها و زمینند و همه نور هستند. وقتی یادشان می کنیم آن خورشید، خودش را نشان می دهد و ما هم نور می گیریم و جزء نور آنها می شویم. وقتی چراغ روشن شد خیلی زیبا می شود. همه چیز را در قلب خود و با جان خود نگاه می کنی. هر چه حسن و زیبایی است آشکار می شود. آن نور عیبها را هم کنار می زند. اصلاً نور، ظلمتی باقی نمی گذارد....» ( ر.ک. طوبای محبت، جلد اول)
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
این را اگر دوست داشتید بخوانید. راستش من نمی دانم چقدر موثق است، اما این را می دانم که دفعه اول که این بیت را با دقت خواندم، بدون آنکه هیچ چیزی از داستان سروده شدنش بدانم، لرزه ای بر اندامم افتاد. به نظرم، خیلی معنا دارد....
راستی بیایید قدر پدرهایمان را بیشتر بدانیم و به خودمان قول دهیم که هیچ گاه دلشان را نشکانیم. آن عزیزانی هم که عمر پدرانشان دیگر به دنیا نیست، یادشان کنند که مطمئنا آن سفرکرده ها آگاهند بر امور... بسیار آگاه تر از ما. خاطره عزیزم، برای پدرت طلب رحمت می کنم و از او می خواهم که دعایت کند، تا همه مان را دعا کند. مطمئنم که خدا دعای پدرها را بی جواب نمی گذارد....
- ۹۲/۰۳/۰۳