Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

"از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور / تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد"

Mon coin de solitude

اینجا کنج تنهایی من است. از بچگی عادت داشتم، جایی از اتاقم را کنج تنهایی بدانم. پشت دری، کنج دیواری و یا کنار شوفاژی. عموما برای هموار کردن لحظات سختم به آن کنج پناه می بردم. این وبلاگ، برای من حکایت همان کنج آشنا را دارد. کنجی که مجال خلوت با خود را برایم فراهم می کند.

بعد از اسباب کشی به اینجاُ متاسفانه هنوز کل آرشیو را نتوانستم منتقل کنم و برخی از پستها هنوز سرجایشان قرار نگرفته اند. نظرات وبلاگ قبلی هم که متاسفانه همه از بین رفتند...

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

عشق و عاشقی؟

دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۸۸، ۰۷:۲۴ ب.ظ

در این چند روز رابطه ما نسبتاً خوب بود. یعنی صدرا به منزلمان آمد و اول خیلی عصبانی بود. فکر کردم که فهمیده من چه کردم. اما کم کم که حرف زد فهمیدم از سردی من دلخور است. نتوانستم بگویم که چه کرده ام، اما گفتم که دلیل ناراحتی ام تجربه قبلی اوست. حرف زدیم و آرامم کرد. به من اطمینان داد که حتی به مورد قبلی فکر نمی کند. بارها تاکید کرد که حسی که با من تجربه کرده برایش تازگی و اصالت دارد و...

عجیب است! وقتی در این مورد حرف می زند، آرام می شوم. نمی توانم حرف هایش را نپذیرم. اما خب گاهی هنوز هم شک به جانم می افتد. از حرف هایش می شد فهمید که حتی نمی داند چند تا از میل هایی که به سعیده زده هنوز در این باکسش هست.


 من هم هر کاری کردم نتوانستم به کار زشتم اعتراف کنم...


نمی دانم این حساسیت اخیر من ناشی از عشقی شدید است؟ چرا اهل تجسس شده ام؟ از این اخلاق متنفرم.


خدایا کمکم کن. صدرا آرام و خونسرد همه کارهایش را جلو می برد و من در این یک ماهی که از بله برون می گذرد، فلج شده ام. همه زندگی ام تعطیل شده...


خدایا کمکم کن...

  • ۸۸/۰۵/۲۶
  • دخترچه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی